بهلحاظ تاریخی عوامل متفاوتی دست بهدست هم داده و جامعه ما را غمگین کرده است. بخشی به موقعیت طبیعی و جغرافیایی کشور بازمیگردد. ما کشور خشکی داریم و در معرض انواع بلایای طبیعی مانند زلزله، سیل و در نتیجه کمیابی، نایابی و بیماریهای مختلف هستیم. این مسائل یک حافظه تاریخی بهوجود آورده و با نوعی نگرانی و عدمامنیت همراه است. از طرف دیگر، ایران در شاهراه حوادث و در معرض حمله اقوام مختلف بوده،
مدام در کشاکش جنگها قرار داشته و همین موجب احساس ترس و عدمامنیت شده است. همچنین از آنجا که جامعهای چندقومی هستیم، هر از چندی قومی بر قوم دیگر چیره شده و با حاکمیت اقلیتی بر اکثریت نوعی ترس، ناامیدی و استرس در حافظه تاریخی ما نقش بسته است. بهدلیل همین مسائل، تصویری که روشنفکران از جامعه ما میدهند، تصویری ناشاد، غمگین و افسرده است. از شریعتی و آلاحمد تا صمد بهرنگی، شاملو و اخوان چنین نگاهی دارند.
بعد از انقلاب اسلامی تحتتأثیر هیجانات و شور این دوران باوری شکل گرفته بود مبنی بر اینکه شادی امری مبتذل و متعلق به آدمهای لاابالی و سطحی است. در نتیجه جنبههای عادی مفرح و نشاطآور زندگی محدود شد و کار به جایی رسید که حتی زدن عطر و پوشیدن لباس نو ضدارزش تلقی میشد. با آغاز جنگ و بمباران شهرها، شادی از گستره عمومی جامعه کوچ کرد و فضای جامعه غمبار، خشک، سفت، سخت و آمیخته با دلهره شد که در آن شادی کمتر مجالی برای بروز و ظهور پیدا میکرد. بحرانهای اقتصادی ناشی از جنگ و تحریمها، زندگی کوپنی، کمیابی و ایستادن در صفهای طولانی کالاهای اساسی، تشدید فقر و فاصله طبقاتی و دور شدن رفاه و آرامش از زندگی اجتماعی به تشدید دلمردگی و ناشادی جامعه دامن زد.
در شرایط فعلی نیز فضای کلان اجتماعی- اقتصادی جایی برای شادی و نشاط باقی نمیگذارد. بنا بر آمار رسمی بیش از ۱۵میلیون پرونده در دستگاه قضایی داریم که با احتساب حداقل دو طرف برای هر پرونده ۳۰میلیون نفر و با توجه به بعد خانوار در کشور همه خانوادهها درگیر یک پرونده قضایی در دادگستری هستند. ایران سالانه ۶میلیون نزاع خیابانی دارد. گاهی برای یک پیچیدن جلوی هم در رانندگی، یک نزاع بزرگ رخ میدهدکه نشاندهنده خشونت و عصبانیت خفته و عدمتحمل و بردباری در جامعه است. آمار قتل نیز در کشور بالاست؛ بهویژه قتلهای خانوادگی که مسئله بسیار نگرانکنندهای است.
در فضای اجتماعی-اقتصادی که میدان درگیری منافع است، وجود اختلاف تا حدودی طبیعی بهنظر میرسد ولی زمانی که از فضای اجتماعی رانده میشویم، قاعدتا به فضای امن خانه و خانواده پناه میبریم اما اگر فضای خانه هم ناامن باشد، چه باید کرد؟ ما یکی از بالاترین آمار قتلهای خانوادگی را داریم.
بیشترین قربانیان هم البته زنان هستند. طلاق و ازهمگسستگی خانوادگی نیز آمار بالایی دارد. بنابر آمارهای رسمی از هر ۴، ۳ازدواج، یکی به طلاق میانجامد. در تهران از هر ۲، ۳ازدواج، یک طلاق و درکل هر ساعت ۱۹طلاق در کشور اتفاق میافتد. نرخ خودکشی نیز در کشور بالاست و در میان ۸کشور نخست جهان هستیم. سالانه ۶۰۰هزار زندانی ثبت میشود و بهصورت دائم ۲۰۰هزار نفر در زندان هستند و از این نظر هم جزو ۸کشور نخست جهان هستیم. از لحاظ آمار سرقت هم جزو ۱۰کشور اول جهانیم.
بنابر گزارش سازمان بینالمللی شفافیت، رتبه کشور ما از نظر فساد اقتصادی در بین حدود ۱۷۰کشور، ۱۳۰ و جزو کشورهایی هستیم که دچار فساد سیستمی و سازمانیافته است. علاوه بر اینها، فقر، بیکاری، تبعیض و نابرابری جنسی، قومی، دینی و سیاسی، عدمحاکمیت قانون، پارتیبازی، رشوه و اختلاس نیز به وفور وجود دارد.
نتیجه چنین وضعیتی، ناشادی، یأس، اندوه، نگرانی، ناامیدی و غمگینی جامعه است. بهطوری که در گزارش سال۲۰۱۸ گالوپ، ایران جزو یکی از ۱۰کشور غمگین جهان معرفی شده است. برخی از جوانان در مواجهه با چنین شرایطی وقتی دلیلی واقعی برای شادی و نشاط نمیبینند یا راههای رسیدن به چنین هدفی محدود و مسدود است به دنیای وهم و خیال پناه میبرند و به کمک روانگردانها و موادمخدر صنعتی، شادی گمشده خود را در دنیایی دیگر جستوجو میکنند.
رواج روانگردانهایی چون اکس، گل و... در بین برخی جوانان بهعنوان «قرص شادی» دقیقا حکایت از چنین مسئلهای دارد که متأسفانه حساسیت و دغدغه خاطر نهادها و دستگاههای مسئول را برنمیانگیزد و بهراحتی از کنار آن میگذرند. گروهی دیگر در مواجهه با فضای عمومی خشک، خشن و ناشاد و همچنین نابردباری نهادهای مسئول در برابر نیاز و تقاضای جامعه برای نشاط، شادی را به پستوها و فضاهای خصوصی میبرند و هر فرصتی را برای بروز و ظهور آن غنیمت میشمرند؛ از پارتیهای شبانه تا جشن عروسی، از مسابقات ورزشی تا کنسرتهای موسیقی و از خیابانگردی با اتومبیل تا مراسم پایان سال و فارغالتحصیلی در مدرسه و دانشگاه.
بهطور کلی جامعه، شادی گمشده یا نیاز سرکوبشده خود را به هر طریقی دنبال میکند. اگر در فضای عمومی آن را نیابد به فضای خصوصی کوچ میکند، اگر در داخل آن را پیدا نکند به الگوها و مدلهای خارجی متوسل میشود و اگر جلوی اشکال فعال آن را در واقعیت بگیریم به اشکال منفعل و منفی آن در دنیای وهم و خیال پناه میبرد یا بهعنوان مکانیسمهای جبرانی به نابختیاریها و مشکلات و ناکامیهای خود در ظاهر میخندد و با غمها و نگرانیهای خود میرقصد. اما دستگاهها، نهادها، مدیران و مسئولان همین را نیز تاب نمیآورند و تحمل نمیکنند و با بگیر و ببند و برخوردهای انتظامی با چنین مسئلهای مواجه میشوند. غافل از آنکه مقابله با نیازی که در سطح افکار عمومی بروز پیدا کرده نهتنها به حل مشکل کمکی نمیکند بلکه عواقب و پیامدهای اجتماعی زیانباری را بهدنبال خواهد داشت، آزموده را آزمودن خطاست.
بررسی عمیق و همهجانبه نسبت به واکنشهای جامعه به سرکوب یا غفلت از این نیاز طی سالهای گذشته، حل و تخفیف مسائل و مشکلات اجتماعی-اقتصادی که بسترهای عینی نشاط، سرزندگی و امید اجتماعی را فراهم میکند، به رسمیت شناختن نیاز به شادی و تغییر نگرش مسئولان، پرهیز از دخالت در حریم خصوصی زندگی و پذیرش تنوع و تکثر سبکهای زندگی، سرمایهگذاری اساسی در صنایع فراغتی و بهدنبال آن مدیریت مراسم و مناسبتهای شاد میتواند ازجمله راهکارهای اساسی برای بازیابی روحیه نشاط و سرزندگی در جامعه باشد. برخوردهای سلبی و انتظامی غفلت از مشکل و پاک کردن صورت مسئله است.
نظر شما